روایت زندگی با کلمات خودمانی


روایت زندگی با کلمات خودمانی
محمد معصومیان
«حوالی 13 سالگی، سردرگم و گیج، راه خانه و مدرسه را طی میکنی و نگاهت روی آسفالت است و ایام سخت میگذرد. دیروز در مدرسه اعلام کردند که دورهای میخواهند برگزار کنند و کسانی که تمایل به شرکت دارند باید امروز و فردا ثبت نام کنند. تو هم که حوصلهات سر رفته ثبت نام میکنی. مدرس دوره پویا لطفیان است دبیر جغرافیا و هنر.» این را یکی از دانش آموزانی نوشته است که روزی در این کلاسها شرکت کرده است.
ساعت 4 بعدازظهر با پویا لطفیان قرار میگذارم تا به کارگاهش بروم. کارگاه روزنامه نگاری برای جوانان و نوجوانان در یکی از مجموعههای آموزشی تهران. او میگوید از سال 1380 تا به امروز در بیست مدرسه و مجتمع آموزشی تهران این کارگاه را برگزار کرده و خودش هم طراح و مجری است. فارغ التحصیل کارشناسی علوم اجتماعی است و از پلیور ضخیم و ریشهای تنک و کلاه و نداشتن گوشی همراه پیداست که با وجود متولد سال 1356 بودن، تعلق خاطرش به کلاسیکهاست.
بعد از سالها پا به یک دبیرستان پسرانه میگذارم و در راهروهایش قدم میزنم تا به کلاس برسم. درگیر بوی مدرسه میشوم. حضور پسرانی که از کنارم میدوند، مرا پرت میکند به سالهای مدرسه. کلاهی از راهپله پرت میشود اما کسی دنبالش نمیآید. کلی دانش آموز با هیاهو از راه پله پایین میآیند و کلاه بیصاحب زیر دست و پا له میشود. گوشهای میایستم و تماشا میکنم و منتظر میمانم تا آقای معلم و دانشآموزها از راه برسند.
«پویا» از راه میرسد و با لبخندی روی لب و صدای زیرش مرا به کلاس دعوت میکند. بچهها یکییکی از راه میرسند. میشود کنجکاوی را از نگاه خیرهشان فهمید. روزنامه نگاران جوان نسبت به حضور یک غریبه در کلاس بیتفاوت نیستند و شاید این اولین نمود بیرونی یک خبرنگار است.«پویا» که خودش سابقه همکاری با چند خبرگزاری و روزنامه را دارد برای بچهها از روزنامه ایران و جایگاهش در مطبوعات میگوید، انگار من هم شدهام سوژه تدریس او.
تدریس روزنامه نگاری به 4 هزار دانش آموز
لطفیان از سال 80 تا به امروز به چهار هزار دانش آموز درس روزنامه نگاری آموزش داده است. از گزارش نویسی تا مصاحبه و خبر نویسی و عکاسی. آن طور که خودش میگوید ماحصل این سالهایش دانشآموزانی بودند که بعد از تمام شدن دوره دبیرستان، رشته روزنامهنگاری را انتخاب کردند یا بر اساس علاقهای که به این کار داشتند، ارتباطشان را با روزنامه نویسی قطع نکردهاند. زیر دستش چند مجله با اسامی مختلف است، میگوید: «این بیستمین جایی است که طی این سالها در آن تدریس روزنامه نگاری کرده ام.»
مجلهای که هر ماه از جلسات تحریریه 40 یا 50 نفری آنها بیرون میآید تماما کار بچههای این مجموعه است. از تولید محتوا و عکاسی تا انتخاب سوژه و تیتر. تا به امروز 90 شماره منتشر شده است. به خاطر حضور سه ساله بچهها در این پروژه، این مجله چند نسل را در بر میگیرد.
او میگوید:« ما این فرصت را ایجاد کردیم تا بچهها با ادبیات و روزنامهنگاری آشنا شوند، مطالعه کنند و دایره لغاتشان افزایش پیدا کند. اعتماد به نفس بیشتری بگیرند و بحثهای روز سیاسی اجتماعی و فرهنگی باعث باز شدن افقهای فکری آنها شود.»
بچهها به گفتوگوی ما چشم دوختهاند و در عین حال با هم شوخی میکنند و حرف میزنند. دست دوسه تایی از آنها دوربینهای نیمهحرفهای است و منتظر یک اشاره هستند تا عکاسی را شروع کنند.
از بچهها چیزهای زیادی یاد گرفتم
مجلهای که بچهها منتشر کردهاند را ورق میزنم، به نظر خوب میآید. با رضایت لبخندی میزند و میگوید: «گاهی خودم هم غبطه میخورم که چرا از نوجوانی با ما کار نشد. من بعد از 25 سالگی که مهندسی نساجی را رها کردم به رشته علوم انسانی رفتم و بعد از فارغالتحصیلی از روزنامه نگاری کاربردی از مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها در سال 81 وارد کار روزنامه نگاری شدم. شاید باورتان نشود اما من خودم از این بچهها چیزهای زیادی یاد گرفتم.»
دوست دارم با بچهها حرف بزنم تا از زبان خودشان این تجربه را بشنوم. اینکه هربار آن طور که خودشان میگویند بدون اجبار و صرفا از روی علاقه به این کلاسها میآیند. با خودم میگویم شاید فردای روزنامهنگاری دست این بچهها باشد. از لطفیان اجازه میگیرم تا با چند نفرشان خارج از کلاس حرف بزنم.
سروش کیهان فرد میگوید: «همه چیز روزنامهنگاری را دوست دارم و میخواهم در آینده در کنار شغلم کار روزنامهنگاری هم انجام دهم.» سروش میخواهد آیتی بخواند و یکی از روزنامه نگاران مجله مدرسهشان در صفحه مجازی است و نقد فیلم مینویسد.
امیر حسین پریوند هم عکاس است. خودش میگوید شاخ عکاسی مدرسه است اما عاشق عکاسی در حوزه طبیعت است. میخواهد برود روزنامهنگاری بخواند و خیلی مصمم نشان میدهد. از او میپرسم اگر بروی در روزنامهای کار کنی و پولت را ندهند چه کار میکنی؟ میگوید:« کار دیگری میکنم، ولی دست از روزنامه نگاری بر نمیدارم.» آرزوی امیرحسین، کار در مجله ماشین است. چون عاشق عکاسی و ماشین است.
آموختن راه و رسم نوشتن
امیرحسین عبادتی نیز حالا بعد از سه سال تجربه در نوشتن میگوید: «شاید باورتان نشود اما روزهای اولی که وارد شده بودم، حتی نمیدانستم باید از چه کلمههایی استفاده کنم. فقط یک ماه زمان نیاز بود تا با واژگان زبان نوشتاری آشنا شوم و با خودم کارکنم و به خودم تلقین کنم که میتوانی. حالا که حدود سه سال از اولین تجربه نوشتن ام میگذرد، نه برای خودم بلکه برای همه اطرافیانم این قابل تشخیص است که دیگر نوشتن من، آن نوشتن سه سال پیش نیست.»
امیر حسین رحیم نظری نیز که خیلی فعال و پرجنب و جوش به نظر میآید، میگوید: «از مصاحبه گرفتن یاد گرفتم با کنار گذاشتن تعارفات بیمورد و البته رعایت شیوههای تعیین شده در کنار آن، میتوان در طرح پرسشها با جسارت عمل کرد و این مسأله خیلی روی اعتماد به نفس من تأثیر گذاشته است.»
حرف زدن با تک تک این بچهها به من ثابت میکند که چیزهای زیادی در این مدت آموختهاند و این جسارت و راحت بودن در حرف زدن و بیان کردن آنها شاید در بچههای هم سن و سال کمتر دیده شود.
بهزاد جلیلیان حرفهای جالبی میزند، او معتقد است این دورهها به او یاد داد که از نگاه دیگران به یک مسأله نگاه کند. «قبل از این دوره، شاید تنها آشنایی من با روزنامه نگاری، ورق زدن صفحات ورزشی روزنامه پدرم و یا غرق شدن در گل آقاهای قدیمی برادرم بود، اما الان میبینم که برای نوشتن حتی یک خط از آن چیز هایی که مجذوب شان میشدم (و هنوز هم میشوم) زحمتی پنهان است که تا کسی آن را تجربه نکند و اسم خودش را بالای یکی از همان مطالب نبیند، نمیتواند آن را درک کند. به نظرم روزنامهنگارکسی است که تنها برای نوشتن چند خط نیاز به مطالعه و اطلاعات بسیار دارد و گاهی برای پر کردن ستون کوتاهی، ساعتهای زیادی را به تحقیق و جمعآوری اطلاعات میپردازد، پس کسی میتواند موفق باشد که صبور بوده و به اصطلاح جنبه این کار را داشته باشد، چرا که برخی اوقات باید با افرادی از قشرهای مختلف جامعه سر وکله بزند و یا مجبور به تحمل و گذراندن شرایط دشوار باشد.»
آبتین ازقندی یکی از هنرجوهاست. از او میپرسم چقدر نسبت به روزنامه نگاری شناخت پیدا کردی؟ « متوجه شدم که برای حضور در یک مجله یا روزنامه باید نظم و انضباط زیادی داشت؛ مثلاً باید در زمان تعیین شده مطالب را فرستاد، برای نوشتن مطالب باید برنامهریزی کرد و برای نوشتن مطلب باید در بهترین شرایط محیطی قرار داشت تا بتوانیم اثری با کیفیت ارسال کنیم.»
کلاسهای تأثیرگذار
حرف زدن با این بچهها من را هم مانند لطفیان به این نتیجه میرساند که ای کاش زودتر کار را به صورت عملی شروع میکردم. این جوانها با اینکه 17 سال بیشتر سن ندارند، حرفها و تجربههای جالبی از این دورهها به دست آوردند و با این شکل خیلی سریعتر به هدف خودشان میرسند. نکتهای که وجود دارد این است که با وجود علاقه به روزنامهنگاری همه آن را به عنوان شغل اصلی خود بر نمیگزینند و شاید آینده روزنامهنگاری این باشد که همه در کنار شغل خود روزنامهنگار یا خبرنگار باشند. برای پیگیری این موضوع که واقعاً اکلاسها تأثیری روی آینده این دانشآموزان میگذارد با همکاری «پویا» با چند نفر از هنرجوهایی که سابقا در کلاسهای او شرکت میکردند،گفتوگو کردم. حالا که چند سالی از آن دورهها گذشته است شاید بتوانیم تأثیر این کلاسها را در آینده هنرجوها بهتر ببینیم.
علی گنجی که دانشجوی پزشکی و گزارشگر اجتماعی یکی از روزنامههاست، درباره تأثیر این کلاسها میگوید: «نمیدانم چگونه، اما میدانم چقدر تحت تأثیر قرار گرفتم. مهمترین دستاورد دوره روزنامه نگارى پر کردن خلأ اصلى آموزش و پرورش کشور است، «تفکر و خلاقیت.» دانش آموزان در سیستم فعلى دروس نظری را براى گرفتن نمره بهتر میخوانند بدون آنکه جایی برای تفکر و خلاقیت داشته باشند. همانند یک کامپیوتر که اطلاعاتی را ذخیره کرده و سپس ارائه میدهد. یادم هست در یکی از کلاسهای کشف استعداد برای روزنامه نگاری، از ما خواسته شد برای تصویر یا عکسی، متن طنز بنویسیم. دانش آموزانی که دوران تحصیل را صرف سؤالاتی همچون«فلان چیز را با رسم شکل کامل توضیح دهید، کرده بودند»، این بار نه از روی متن، بلکه با قدرت تفکر باید طنز مینوشتند.حس غریب و شیرینی بود!»
علی برای ما از آن دوره خاطره جالبی تعریف میکند: «نخستین مصاحبه ام با یکی از معلمانمان بود. اول راهنمایی بودم. حدود 12 سال پیش. خجالت میکشیدم. آن زمان نسل نوجوان کم روتر و مودبتر بود. معلم عربیمان هم دست بزن داشت. میخواستم از او بپرسم چرا میزند؟ دبیر سرویس مصاحبه گفت اگر او را راضی به مصاحبه کنی من حرفی ندارم و شماره بعدی دو صفحه کامل مال تو. چند بار با لکنت زبان در راهروها بعد از کلاسها دنبالش میدویدم به بهانه سؤال.سرانجام روزی ازش پرسیدم: «آقا اجازه؟ آقا ما تو مدرسه داریم مجله چاپ میکنیم، میخواستم یه مصاحبه با شما انجام بدم. نگاهی به من کرد و گفت «مصاحبه با من؟چی میخوای بپرسی؟» «در مورد کلاس و مدرسه و این جور چیزاس» موافقت کرد. ساعت آخر در دفتر مدرسه سؤالهایم را پرسیدم، کمی حاشیه رفتم، او هم کمی از خودش تعریف کرد، سپس پرسیدم«آقا شما چرا بعضیها رو میزنید؟ فلانی رو که اون روز زدید حتی درسشم خوبه، یکی دیگه ادا در آورد اون خندید و شما زدینش» نگاهش خاطرم هست. چایش را زمین گذاشت و رفت. روز بعد سر صف صبحگاه مدیر مرا خواست، در دفترش کمی نصیحتم کرد. بعد هم از من خواست مصاحبه را جایی ننویسم. دبیر سرویس مصاحبه با دبیر ورزش مصاحبه کرد و چاپ کرد. من هم چند هفته بعد کتک مفصلی سر کلاس عربی خوردم. یادم نیست چرا. فکر کنم مشقهایم را ننوشته بودم.»
علی موسوی 19 ساله است و دانشجوی مکانیک. از او درباره تأثیر این کلاسها میپرسم:« برای من بالا رفتن اعتماد به نفسم در مواجهه با اشخاص و وقایع بود. همیشه از اینکه رو به روی کسی مستقیما از وی سؤال بپرسم، برایم سخت بود. اما بعد از این دورهها تقریباً این مشکل تماما برطرف شد.»
اشکان خسروپور 26 ساله است و در یکی از روزنامهها کار میکند. خودش 10 سال پیش هنرجوی این دورهها بود:« نسل تازه نوع نوشتاری خاصی را که به زبان اینترنتی و چت بیشتر شبیه است، آموختهاند. با وجود خودمانی بودن این سبک نوشتهها، به نظرم مشکلات جدی در آینده گریبان این بچهها را خواهد گرفت. از ندانستن طرز صحیح «لطفا» یا «لدفن» که بگذریم، به نظرم بچههای امروز قدرت تخیل و از آن مهمتر جسارت عجیبی دارند. فقط باید یاد بگیرند که روزنامهنگار نباید یکطرفه به قاضی برود.»
امید هاشمینژاد هم مهندس عمران سازه، دانشجوی کارشناسی ارشد امبیای دانشگاه تهران است و هم در عرصه مطبوعات فعال است. از خاطرههای آن روزها میگوید:« روزنامه نگاری سبب شد سرمان را از کتابهای درسی بیرون بیاوریم و برای تهیه گزارش به خیابانها قدم بگذاریم. این گام دوم در ورود به اجتماع بود. در نهایت نیز باید از اقشار مختلف جامعه اطلاعات کسب میکردیم و با آنان هم کلام میشدیم. سبب شده بود اخبار گوش کنیم. در نهایت مشابه کشورهای صنعتی کار تیمی را در سن پایین تر تجربه کنیم.»
نگاهم به واقعیت نزدیک شد
از عیسی حکمتیزاده که دانشجوی مهندسی صنایع است و در دوران مدرسه مقام دوم مسابقات کشوری روزنامهنگاری در بخش گزارش نویسی (مداد کم رنگ) را در کارنامهاش دارد، راجع به میزان شناختی که آن کلاسها برای او داشت میپرسم:« قطعاً شناخت بدون یادگیری و تجربه کردن به دست نمیآید. حرفهای بودن و نگاه منصفانه(نه لزوما بیطرفانه) داشتن در روزنامهنگاری کار بسیار سختی است. فکر میکنم این دوره حداقل در من این تأثیر را داشته که وقتی الان روزنامهای باز میکنم و میخوانم بفهمم کدام گزارشها به واقعیت نزدیکتر است. در کدام خبر اخلاق حرفهای رعایت نشده و یا کدام گزارش صادقانه نبوده. همچنین تجربه عملی که در این دورهها داشتیم کمک کرده که با ظرافتها و سختیهای این حرفه آشنا شویم و بدانیم حرفهای بودن و حرفهای ماندن در این کار نیازمند چه تلاشهایی است.
تقدیرنامه جشنواره مداد کمرنگ را یک دستت گرفتهای و یک ربع سکه بهار آزادی را دست دیگرت. جایزه بهترین طنز و خبرنویس را میان تمام نشریات دانشآموزی به تو دادهاند. در راه خانه همه خیابانها و آدمها را میبینی. پلیس و مغازه دار را. همه را. آگاهی از جریاناتی که از کنارت میگذرند. دیگر بیتفاوت نیستی. از آن روز دیگر هیچ وقت توی راه آسفالت را نگاه نکردی. (مهدی رحمانی هنرجوی سابق 23 ساله دانشجوی دکترای فیزیک، فلوریدا)
از بچهها خداحافظی میکنم و از کلاس بیرون میآیم. در راهرو صدای پای چند نفر را میشنوم که میدوند، برمیگردم و میبینم چند تا از بچههای کلاس هستند که دنبال من هستند. میایستم تا برسند، دوره ام میکنند. یکی مسئولیت مصاحبه با من را به عهده گرفته، سؤال پیچم میکنند. از سابقهام میپرسند، از اینکه چه کارهایی کردم و کجاها کار کرده ام. عجله دارم اما با سؤالهای پی در پی نمیگذارند حرفم را تمام کنم. میپرسند چقدر میشود تأثیر گذار بود؟ میخندم و میگویم نه آنقدری که شما فکر میکنید، ولی همان مقدار کم هم کافی است، برای اینکه روزنامهنگار بشوید. در حیاط مدرسه سه نفر از راه دور و نزدیک از من عکاسی میگیرند، معذب میشوم ولی آنها به فکر سوژه شماره بعدی مجله خودشان هستند.